این روز ها دلم میخواهد به همه بی دلیل لبخند بزنم ....
تنهایی به سینما بروم و تمام فیلم را بخوابم
روی برگ های خشک پاییزی بپرم و با صدای بلند بخندم .....
خودم را به یک کافی شاپ دعوت کنم
برای خودم قهوه سفارش بدهم
وبعد هم از تلخی آن را نخورم .......
در یک پیاده روی طولانی قدم بزنم
و سنگفرش هایش را بشمارم
بدون فکر کردن به هیچ چیزی
و فقط سکوت کنم و سکوت .......
خسته شده ام از حرف زدن .
چه سود وقتی یک کلمه میگویم صد ها کلمه
در رد گفته هایم روبرویمفریاد میکشند؟؟
دلم میخواهد برای خودم باشم ......
میخواهم از این به بعد هر کس هر چیز گفت
در جوابش با لبخند بگویم:
همین طور است که تو میگویی ...
و بعد هم بی تفاوت رد شوم و فراموشکنم آنچه را که گفته.
خسته شدم از این همه تنش .....
از این همه مخالفت با حرفهایم ......
از این همه مقاومت بی فایده در برابر
خواسته های نامعقول دیگران .......
از این به بعد این منم که همیشه کوتاه می آیم
تا اطلاع ثانوی هر دفعه نوبت من است ........
نظرات شما عزیزان:
پاسخ:بی نظری اجی؟؟؟؟من هر روز سر میزنم نظر هم میدم ولی تایید نمیکنی به اسم تک پر میام نیدونم من همیشه به یاد دوتا ابجی گلم هستم سکوت همیشه به معنی فراموشی نیست گاهی یعنی دیگه حرفی ندارم
پاسخ:میخوام ببینمت اجی خب بیا همو ببینیم اینجا از همون اول هم سرد و تاریک بود
پاسخ:نیستم غلط کردم خخخخخ
آمار
وب سایت:
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)
بازدید دیروز : 29
بازدید هفته : 74
بازدید ماه : 410
بازدید کل : 139831
تعداد مطالب : 255
تعداد نظرات : 212
تعداد آنلاین : 1